(یادداشت: من در مورد اینکه داکتر عبدالله نامزد خوب است و یا نه ننوشته ام بلکه من نظامی را که او پیشنهاد میکنم نقد کرده ام. امید است فرق بین این دو موضوع واضح شده باشد.)
نظام صدارتی که داکتر عبدالله پیشنهاد میکند میتواند یکی از راه های
باشد که افغانستان را از مشکلات فعلی نجات دهد. در همچون نظام همه اقوام
افغانستان به اندازه مساوی میتواند در حکومت و دولت اشتراک داشته باشند و
سرنوشت ملت را تعیین. یکی از گل های که کرزی در شورای بزرگ سال ۲۰۰۴ به آب
داد ممانعت از بحث روی ساختار نظام بود. نظام صدارتی تهدید جدی برای آنعده
از قوم پرستان به حساب میاید که افغانستان را متعلق به یک قوم میدانند.
این باور در طول سالهای سلطه ای مطلقه ای این گروه بوجود آمده و همچنان
ادامه دارد. مثال زنده ای این باور اظهارات علم گل خان کوچی میتواند باشد
که گفت افغانستان متعلق به افغان ها (پشتون ها) است و ملت های دیگر همه از
کشور های دیگر مهاجر استند.
به باور علم گل خان کوچی تاجک ها از تاجکستان استند و همچنان ازبک ها
از ازبکستان و به همین منوال ملت های دیگر از کشورهای همسایه. هرچند گفته
های این نماینده کوچی ها در شورای ملی هیچ دردی را دوا نکرد اما ملت های
دیگر را واداشت تا در مورد رابطه خود با افغانستان در کل و جایگاه شانرا
در این کشور مشخصآ بررسی کنند. این باور که افغانستان متعلق به یک قوم است
هرچند که به علت بی سوادی و جهالت شان در مورد تاریخ است اما محدود به چند
شخص نمیباشد.
بحث ملت ها در افغانستان به انترنت نیز کشانیده شده است. ده ها صفحه و
گروه در شبکه فیس بوک و صد ها ویدیو و تصویر در یوتیوب به این موضوعات
پرداخته است. به خصوص اینکه بحث اقوام در اروپا و امریکا و در بین جوانان
افغانستانی که در این قاره ها تولد و بزرگ شده اند داغتر است نسبت به داخل
کشور. کسی که میخواهد در این مورد تحقیق کند میتواند صدها مثال این بحث ها
را در شبگه های اجتماعی بدست بیاورد.
یکی از خصوصیت های این بحث ها در شبکه جهانی (انترنت) خاین معرفی کردن
چهره های مطرح اقوام دیگر است. طور مثال همه مردم کابل خوبتر میدانند که
سبب ویرانی و کشته شدن کابل راکت های کلبدین حکمتیار بود. همه میدانند
کسیکه با مخالفت با نظام ساخته شده ای مجاهدین در راولپندی آغازگر جنگ شد
گلبدین حکمتیار بود. ولی با یک جستجوی مختصر در شبکه یوتیوب صدها مثال
اینکه گویا مسعود آغاز گر جنک و ویرانی کابل بوده.
در مورد جنگهای داخلی در افغانستان و به بخصوص در کابل کتاب ها و
مقالات زیادی نوشته شده است اما چیزی که در این مقالات ذکر نمیگردد ماهیت
عدالت خواهی و مخالفت با تک قومی نظام بوده است. نویسنده در جریان آغاز
جنگ های کابل در غرب کابل زندگی میکرد. با ورود مجاهدین حزب وحدت به این
ساحه که اکثریت ساکنان آن هزاره و شیعه استند برای اولین بار با عبدالعلی
مزاری از طریق تصویرش آشنا گردید. چیزی که نویسنده این نوشتار از آن عکس
همیشه به خاطر دارد شعری بود که در پای عکس نوشته شده بود.
اینک پیاده پای دلاور سواره شد
خشم هزار ساله ززنجیر پاره شد
یک نگاه عمیق و تحلیل این شعر چندین زنگ را در گوشها به صدا میاورد. در
مصراع دوم که از خشم و هزار سال یاد شده است اشاره به سالهایست که هزاره
ها در افغانستان شهروندان درجه دوم محسوب میشدند. حتی در همان ایام جنگ
روی موضوع بارکش بودن هزاره ها در رادیو نیز تبلیغ میشد.
یکی از عوامل دیگر جنگ های داخلی تحمل نا پذیر بودن حکومت غیر پشتون در
افغانستان بود. به استثناء دوره ۹ ماهه امارت حبیب الله کلکانی حکمروایان
و صاحب اختیاران افغانستان همیشه از یک قوم بوده اند. امان الله خان زمین
های مردم قطغن را برای کوچی ها و ساکنان مشرقی و جنوبی بخشید. داود خان
پشتو سازی افغانستان را آغاز کرد و حتی زمانیکه دانشکده طب دانشگاه کابل
تاسیس گردید دوره های اول فارغان آن همه از اقوام جنوبی و شرقی بودند.
طالبان هزاره ها و تاجک ها را قتل عام کرد و زمین ها و خانه هایشان را به
آتش کشید. مثال های امروزی کریم خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ مبارزه علنی با
فارسی براه انداخت. قانون تحصیلات عالی برای چندین ماه در شورای ملی به
خاطر اینکه واژه پشتو استفاده نشده بود تصویب نگردید. صدها کتاب در آب
انداخته شد و خبرنگاران به خاطر استفاده از زبانشان کارشانرا از دست
دادند. این همه مثالهای از باورهای قبیله ای یک قوم سرچشمه گرفته و کشور
را به جهنمی برای همه مبدل ساخته است. به خاطر پایان این همه مصایب که
گریبانگیر همه هموطنان گردیده است کشور ضرورت به نظامی دارد که در آن همه
ملت ها بتوانند مشارکت خود را احساس کنند.
داکتر عبدالله خواهان همچو یک نظام است. افغانستان کشور یک قومی نیست و
یک قوم مالک این کشور نیست. این کشور ملت های مختلف ساخته شده است که این
خصوصیت باید به خاطر غنامندی فرهنگ و جامعه استفاده گردد نه به خاطر تحت
سلطه قرار گرفتن. نظام شورایی (پارلمانی) میتوانند از تما ملت ها نمایندگی
کند و تبدیل به خانه ملت ها به شکل واقعی آن گردد. به خاطر پیاده ساختن
آرمان های مردم سالاری (دموکراسی) و آزادی نظام ریاستی و سلطه ای مرکزی را
باید برای همیش ریش کن کرد و مردم را گذاشت خودشان تصمیم بگیرند چگونه که
میخواهند زنگی کنند.
در افغانستان صحبت از تغییر نظام به مثابه تجزیه کشور تلقی گردیده است.
این باور توسط آنهایی که سالها در این کشور سلطنت کرده اند ترویج گردیده
است. مردم بیسواد و ساده دل ما هم همیشه باور کرده اند که یگانه راه
یکپارچه نگهداشتن کشور همان نظام مطلقه و حکمروایی یک ملت بر سایر ملت ها
است. پس مردم نیاز به آگاهی از مزایای نظام شورایی دارند. این باور که
گویا کسانیکه نظام شورایی میخواهند دشمنان وحدت افغانستان استندرا باید از بکلی از اذهان مردم پاک کرد. زیرا برعکس این باور مردم از مزایای این شکل نظام آگاه خواهد ساخت. نظام شورایی نباید محدود به کابل باشد.
همه ولایت ها و استان های کشور به زودی دارای شورا میگردند. شوراهای
ولایتی در چهار سال گذشته کمترین تاثیری بر زندگی مردم داشته اند زیرا به
صفت ناظر و مشاور برای والی ها هیچگونه صلاحیت ندارند. در نظام جدید باید
به شوراهای ولایتی صلاحیت بازخواست از والی ها را و به همین شکل والی ها
باید انتخابی باشند. این دو اصل اول حکومت را به مردم نزدیک میسازد و دوم
اینکه یکی از اصول مردم سالاری برآورده میگردد. والی ها به خاطر رقابت ها
انتخاباتی و بقای خویش بهتر کار میکنند و همچنان عضوهای شوراها نمیتوانند
با والی همدست گردند چون آنها هم باید به خاطر بقای شان اعتماد مردم را به
دست بیاورند. همچنان باید شهردار ها انتخابی باشند تا مردم از طرح های شان
در قسمت شهرسازی آگاه باشند. مردم باید خود بالای سرنوشت شان حاکم باشند
نه یک وزیر و یا رییس از کابل.
صرف زمانی میتوان افغانستان واحد و آرام و مترقی ساخت که مردم همه خود
را عضو یک جامعه احساس کنند و وحدت ملی نه با زور بلکه با اختیار بوجود
بیاید.
به امید آنروز