يک رسوایی يا مستانه گری...
سلام دوباره خدمت دوستان کلبه ای فقيری. اصلاً امروز تصميم نداشتم چيزی بنويسم ولی زمانی که مطلبی را در مورد ويرانه (افغانستان) در وبسايت پيمان ملی خواندم دگه از نوشتن خودداری نتانستم. شما ميتوانيد موضوع کامل گزارش پيمان ملی را در اين آدرس بخوانيد: http://www.paymanemeli.com/modules.php?name=News&file=article&sid=2521
"گفته می شود يکی از نزديکان خانم سفير از وی پرسيده كه به چه جرئت سفير اسرائيل را به جشن استقلال افغانستان دعوت کرده است؟ وی که از اين سوال بر انگيخته شده بود در جواب گفته است: "اگر بن لادن و ملا عمر را هم در برلين دعوت می کردم کسی از من نه می پرسيد."
نقل قولی است از خانم سفير افغانستان در برلين. ايشان امريکایی استند و هر کاری که بخواهند ميکنند. اين گفته اين محترمه مرا به ياد گفته ای آقای محراب الدین مستان رئيس مبارزه با ارتشاء و فساد اداری آقای کرزی انداخت. ايشان در روز حساب دهی در يک کنفرانس خبری که در تلويزيون طلوع نشر شد به جواب اين سوال که ايشان در ايالت نوادای امريکا در شهر سن دياگو به خاطر چه سه سال را در زندان سپری نموده بودند، گفت: "ما خو همیطو مستانه استيم و هميطو کارهای مستانه کديم و باز هم ميکنيم!"
این دو موضوع چقدر يکی استند. بعضی اوقات فکر ميکنم که افغانستان توسط مستانه ها، نشه ها، معتادين، ديوانه ها، ياغی ها، و گروه های ديگری از همين قماش اداره ميشود. ولی برگرديم به سر اصل موضوع که خانم سفير افغانستان در برلين چرا مستانه گری کرده اند؟
در ماه اگست سال جاری که ماه استقلال کشور ما (ويرانستان بگم يا مستانستان) در محفلی پر مصرفی که به خاطر تجليل از اين روز (19 اگست) در يکی از هوتل های شيک (شايد مستانه) برلين گرفته شده بود – همه چهره های ديپلمات و غير ديپلمات، مستانه و غير مستانه، و سربخود و غير سربخود و غيره جمع شده بودند. در بين اين جمع يک چهره جديد بود. اين شخص که شايد ارتباطات مستانه با خانم مستانه ای سفير جمهوری مستانه ای مستانستان داشته باشد، به جمع دعوت شده بود. ايشان سفير شايد "هوشيار مست" اسرائيل بود. گل به باغ ما. همه چيز را خو از دست داده بوديم و همه کار را کرده بودیم – يک همين کار مانده بود.
يک سوالی که برای مه خلق شد اين بود که چگونه نه مطبوعات غربی و نه مطبوعات داخلی – طلوع با همه لاف و گزاف اش- هیچ کدام به اين موضوع نپرداخته اند. مطبوعات غربی خو غربی است دگه و از طلوع خو گله هم نيست به خاطر ارتباطات مستانه اش با استراليا کشوری که به آسانی وزير دفاع اش صادقانه گفت که به خاطر نفت (یا وطنکی تيل) به عراق امريکا را همراهی کرده است، شايد اجازه ای تحت پوشش قرار دادن اين موضوع را نداشت. ولی ديگر رسانه ها چرا؟ چی بگيم بيادر – نيمی رسانه های ما توسط امريکا که برادر بزرگتر اسرائيل است حمايت ميشود و نيمی دگه که نميشوند به مشکل سرپا ايستاده اند.
به هر صورت – پارلمان جنجالی ما چرا خاموش است. کنسرت شکيرا مخالف اسلام است – ولی دعوت سفير اسرائيل، متجاوزترين و بی رحم ترين رژيم دنيا مخالف اسلام نيست. شک ميکنم که کنسرت شکيرا را به خاطری مخالف اسلام گفته اند که وقت تماشای اش را وکيل صاحبان محترم نداشته اند. ولی چون موضوع دعوت خاص از سفير اسرائيل در برلين چون انعکاس چندانی در مطبوعات نداشته، پارلمانی های ما خبر هم ندارد و ستره محکمه خو بيادر مصروف زد و بند خود است. يک مثال که از خو بردگی پارلمان به يادم آمد شايد جالب باشد. بعد از اينکه سربازان امريکایی تقريباً 21 نفر را در کوتل خيرخانه زير موتر کردند و کشتند، خانم بارکزی که به مزارشريف آمده بود گفت که اين عمل آيساف را محکوم ميکند. برای من جالب بود که خانم باکزی خود را با سواد و ژورنالست و حالا که در پارلمان است سياست مدار حساب ميکند، چگونه فرق بين آيساف و ائتلاف را نميداند و گپ يگانتا بی خريطه فير ميکند. از اينکه اعتراض مردم عصبانی ما را متاسفانه از کرزی گرفته تا همه ای سياست بازان افغانی و خارجی آشوب خواندند. ولی آيا اين جايز است که 21 نفر را بکشند و کس اگر اعتراض هم کرد او را آشوبگر و غيره بخوانند. از سياست مداران افغانی باید پرسيد که بعد از آن واقعه توقع داشتند مردم چه ميکرد؟ زور کاکا است که انگور ده تاکها است. اگر همان اعتراض عصبی مردم نميبود شايد چندين تراژيدی از آن قبيل را شاهد ميبوديم. ولی دولت ما خو بيادر پست کنده بگم دست نشانده است دگه!
به هر صورت آقای سفير که شايد يک رگ مستانگی داشته باشند، شايد دليلی برای مزخرف خود داشته باشند. ولی اگر دليل موجه داشته اند چرا بعد از اينکار وارخطاگک شده اند. "ديشب کار خوبی نه شد که سفير اسرائيل به مراسم جشن استقلال افغانستان دعوت شده بود. ما بايد اين موضوع را کاملآ پنهان نگهداريم تا کسی متوجه نه شود." به گزارش سايت پيمان ملی آقای سفير اين جمله را در يک جلسه سفارت بعد از محفلی مستانه ها ارشاد فرموده اند.
خوب آيا دعوت سفير اسرائيل بهترين راه برای گسترش روابط سياسی افغانستان با جهان است؟ اسرائيلی که سربازان اش انسان ها زا به حيث سپر در جنگ استفاده ميکند، اسرائيلی که غيرنظاميان را قصداً بمباران ميکند، اسرائيلی که صاحب خانه را بيرون کرده خانه اش را تصاحب ميکند و بالاخره اسرائيل که تبديل به يک زخم ناسور در منطقه ميشود – ايا دوست افغانستان باشد؟ برای سفير اسرائيل یک دستاورد بزرگ – برای افغانستان و ملت ما يک ننگ بزرگ و برای دولت افغانستان که از مردم نيمه نمايندگی مستانه ميکند يک روسياهی است که حداقل مه خو حتی از شنيدنش ننگ ميدارم...
هر کس چيز های برای گفتن دارد. بعضی ها همين طوری ميگويند، بعضی با نظم و بعضی ها هم با موسيقی و ساير طريقه. من دوست دارم بنويسم. در مورد هر آنچيزی که به نوعی به من ارتباط دارد و يا بالای من اثر ميگذارد. در اينجا چيز های برای خواندن گذاشته شده اند که ارزش علمی و يا اکاديميک ندارد - بلکه نوشته های يک انسان عادی است. تجربياتی روزمره از زندگی است. نام اين وبلاگ را موج گذاشتم زيرا همين امواج خشن زندگی است که سرنوشت ما را (اگر سرنوشتی در کار باشد) رقم ميزند. زمستان با همه سختی هايش ميرود، بهار ميايد و همه جا را غرق گل و شگوفه مينمايد ولی اينهم پايدار نيست زيرا گرمی تابستان ديار من همه چيز را نابود ميسازد و زبان را در حلق ميچسپاند. نميتوانم بگويم در اينجا چه خواهم نوشت زيرا خود نميدانم. ولی يک چيز را به جرئت گفته ميتوانم "خواهم نوشت".